گفتار اول: رقص چیست؟
واژه رقص dance و رقصیدن dancing از واژه کهن آلمانی یعنی danson به معنای کشآمدن، درازکشیدن و قدم بلند برداشتن آمده است. همة رقصها از کشآمدن و آرامگرفتن ساخته شدهاند. در رقص عضلات کشیده میشوند و بعد آرام میگیرند رقص تنها پدیدة دربردارندة حرکات از روی احساسات و شادی نیست، بلکه عبارت است از شرح احساسات و عواطف یک فرد از طریق حرکاتی که با ریتم خاصی نظم یافته است، اینکه چرا رقص باید منظم، موزون و ریتمیک باشد، با اندکی توجه به محیط پیرامونی ما مشخص خواهد شد.
این جهان مملو از تغییر در نسلهایی است که حیات خود را مدیون گردش منظم و موزون زمین و کرات آسمانی دیگر بهدور خورشید و ستارههای منظومه خود بوده و طلوع و غروبهای مداوم و حیاتبخش و لذتبخشی که تپش قلبها و تنفس موزون ریههای موجودات زنده بدون این نظم و استمرار موزون فاقد معنا و خارج از دایره امکان بوده است. شناکردن، پرواز، دویدن و...حرکات موزون توأم با رقص انسان است که برای بقا و دوام او حیاتی است. حتی موجودات حیوانی سالها قبل از انسان به رقصهایی موزون در طبیعت پرداختهاند. حرکات موزونی که در هرکدام از رقصها با حرکات زندگی و حیاتبخش آغاز میشده است، مردمشناسان بسیاری رقصهای امروز قبایل ابتدایی را وابسته به رقصهای پرندگان برمیشمارند.
بنابراین، میتوان گفت رقص، حرکت مداوم بدن با توجه به ریتمی خاص در فضایی معین است، و این حرکات موزون در مکان، ممکن است ابزاری برای ابراز احساسات، تخلیه انرژی و یا برای سرگرمی و لذتبردن فرد باشد.
همچنین میتوان رقص را بهعنوان شکلی نمادین از حرکات دانست که افراد از طریق آن در احساسات و خیالات خود غوطه میخورند و در همان حال، خود را به دیگری معرفی مینمایند. رقص در بسیاری از فرهنگها یک واسطه ارتباطی مهم برای ایجاد تعامل و تظاهر نوعی تفاهم به شمار میآید.
رقص خود نماد و نمایه ایست که میتواند مفاهیم و آموزههای اخلاقی و عرفی را در قالب حرکات موزون و معنیدار انتقال دهد. به همین دلیل رقص یک ابزار ارتباطی است، ابزاری برای برونفکنی احساسات و عواطف شخصی که میتواند نمایشی از برساختههای تجربیات فردی و پیشینة جامعه پیرامونی او باشد.
رقص بخشی از هویت جداییناپذیر اقوام و ملل است که همراه با ملودی و آلات موسیقی که ملازمة آن است بهعنوان میراث معنوی بشری قابل پژوهش و تحلیل و بررسی است، به همین سبب در کنار عوامل هویتبخش زبان، نژاد، مذهب، خط، ادبیات هنرهای تجسمی و نگارههای منقوش و کتیبههای تاریخی، آلات و ادوات موسیقی، رقص همچون روح زنده و پویای فرهنگ قومی و ملی از جایگاه رفیع و ارزشمندی برخوردار است، اقوامی که در طول سالیان دراز با همزیستی در یک اقلیم و جغرافیا و بدهوبستانهای ریز و ممتد فرهنگی درهمآمیختهاند بهسختی میتوانند میراث معنوی و مشاع و ترکیبی خود را مال خود کنند، مگر آثار قطعی و مسلم بجا مانده از پیشینیان همچون ساز و نغمههای موسیقی که هنوز در این تعاملات رنگ نباخته و تغییر هویت ندادهاند و میتوانند موضوع تحقیق پژوهشگران منصف و مطلع قرار گرفته و بهدور از تعصب و چالشهای جانب مدارانه بهعنوان بخشی از میراث مشترک بشری شناسائی و معرفی گردند.
بحث و جدلهای جزماندیشانه و قومگرایانه جز ایجاد نقار و دلچرکینی و دمیدن بر منازعات حیدری - نعمتی در میان مردمانی که در سایه همزیستی مسالمتآمیز در طی قرون، هویت جغرافیایی بزرگتر و فرهنگ ترکیبی و مشترک تازهای، یافتهاند، نتیجه و ثمرة دیگر ندارد. .
گفتار دوم: رقص بجنوردی
آنچه امروزه به نام رقص بجنوردی میشناسیم، یادگار مشترک همزیستی و تعاملات فرهنگی و موسیقائی میان اقوام ساکن در شمال خراسان و بهویژه دو قوم فرهنگساز ترک و کرمانج است، همچنان در مراسم جشنوسرور مردمان این دیار نوازندگان و عاشقهای چیرهدستی که نغمههای زیبای بزمی را مینواختند همراه با خواندن ترانههای زیبای کردی و ترکی بر شور و نشاط محفل و به اوج رساندن احساسات و هیجانات گروه رقصندگان میافزودند. صرفنظر از ریشهها و پیشینة این فرم و سبک از اجرای رقص و حرکات موزون (که فعلاً موضوع این مقاله نیست) با تفاوتهایی در نوع ملودی و تند و کند بودن اجرای آن، امروزه در سرتاسر پهنه شمال خراسان و از غرب تا مینودشت و گنبد و گرگان، از جنوب تا روستاهای جوین و اسفراین و سبزوار و از شرق تا نیشابور و چناران و از شمال تا سرحدات باجگیران، لطفآباد، کلات و لائین و درگز آن را بهعنوان رقص فولکلوریک و محلی خود میشناسند و در جشن و شادمانی با آن زندگی میکنند و در هر اقلیمی بنام خود آن دیار خوانده میشود، رقص قوچانی، شیروانی، درگزی، بجنوردی، اسفراینی و....
رقص بجنوردی رقصی است که کرد و ترک، تات و ترکمن، فارس و آذری مهاجر دیر زمانی است که از بدو تولد تا کهنسالی با آن زیسته و بدان وابسته است.
در رقص بجنوردی بر خلاف رقص کردهای کلهر کرمانشاهی و اورامانی و یا حتی کرمانجهای ترکیه و عراق بدون گرهزدن دستها و یا گذاردن دست بر شانههای یکدیگر و یا گرفتن کمر و یا قفلکردن انگشتان کوچک برگزار میگردد و بجای تکیه بر رقص پا و یا لرزاندن کتف و شانه و موج دادن به سر و سینه، با دستانی باز و رها و هماهنگی موزون دست و سرپنجه پاها به شکل دایرهوار و کاملاً مستقل و منفرد انجام میشود،
انواع فرمهای رقص بجنوردی شامل سامه (سماعی)، یک قرسه، دو قرسه، سه قرسه، شش قرسه، دوازدهه، و شرنگی، که برخی از این فرم رقصها با نامهای دیگری نیز شناخته میشوند از جمله رقص دوقرسه یا حاجی نارنجی، هلیله شربانی، رقص هله هله، جان مه، قالده قالده، چپه راسته، گل و غنچه، اصغرجان و....
در رقص بجنوردی چرخاندن مچ دستها و ترنم موزون سرانگشتان دو دست و دور و نزدیک ساختن دستها به یکدیگر همراه با ملودی و آهنگ رقص و چاشنی کردن بشکنهای همزمان و ریتمیک فرم و شیرازة هنرنمایی را میآفریند،
تفاوت رقص بجنوردی با رقص شیروانی و بخصوص قوچانی و چنارانی در فرم و حالت حرکات دستها و فراز و فرود آن نسبت به سرشانه و سینه است،
در رقص بجنوردی عموماً دو دست مقابل سینه ونه بالاتر حرکات ریتمیک انگشتان را متناسب با قرس نوای نوازندگان به اجرا در میآورد و پهنه نوسان دو دست کمی بیشتر از عرض شانه هاست،
اما در رقص قوچانی، دو دست رقصنده به هنگام رقص بالاتر از صورت است و رقصنده با نهایت فراخی و دست باز به اجرا وهنر نمایی میپردازد،
تفاوت دیگر در ریتم رقص است که عموماً ریتم رقص بجنوردی ملایمتر و کندتر از رقص شیروانی و قوچانی است (گرچه در برخی روستاهای اطراف بجنورد، این سبک از رقص هم مشاهده میگردد)
به هر بار نزدیک کردن سر انگشتان دو دست به یکدیگر یک قرس (قرص به تعبیر دهخدا) میگویند، در نوع رقص یک قرسه و دو قرسه این عمل یکبار و دوبار همراه و همزمان با ملودی آهنگ اجرا میگردد، ظرافت و مهارتهای خاص رقصندگان به این اجراها جلوه و شکوه خاصی میبخشد، رقص دوقرسه انارکی (ناری ناری) یا حاجی نارنجی از زیباترین قطعات اجرای رقص بجنوردی است.
در نوع رقص سه قرسه (چپه راسته) یا بشکن بشکن، بجای نزدیک ساختن سر انگشتان دو دست به یکدیگر، رقصندگان بجای هر قرس، یک بشکن میزنند، در رقص شش قرسه، سه ضرب راست و با مکثی کوتاه همراه با جابجایی یک پا، سه ضرب (بشکن) چپ به رقص ادامه میدهند،
در رقص دوازدهه، ضرباهنگها با ریتمی موزون و متصل به چهار تا سه ضرب (بشکن) چپ، راست، بالا و پایین تبدیل میگردد.
اپیزود آخر رقص بجنوردی همان رقص شرنگی است که به غلط بنام رقص شلنگی معروف شده است، وجه تسمیه آن به صدای موزون برخورد سکههای فلزی درشت دوخته شده بر لباس بانوان رقصنده باز میگردد که به دلیل تند بودن ریتم رقص و حرکات چرخشی سریع رقصندگان، صدای شرنگ شرنگ برخورد سکهها میدان رقص را فرا میگیرد و رقصندگان و تماشاگران را به اوج حظ و لذ میرساند....
گفتار سوم: سبکهای جدید
زیبائی و ظرافتهای اجرای این رقص و شور هیجانی که بر سر و دست و دل و جان رقصندگان جلوه میکند هر بینندة خوش ذوق و تماشاگر سرگشته را به وجد آورده و سر مست و شادمان میسازد.
چنین ویژگیهای ممتازی، برخی ارباب هنر و صاحبان ذوق و ابداع را به طمع و صرافت میافکند تا ضمن فراگیری ملودی و ریتمهای جذاب آن، در تنظیم و اجرای رقص، به زعم و سلیقه خود برای جلوه گری بیشتر و جذب تماشاگران خاص! دست به ابتکار و ایجاد تغییراتی ملموس و محسوس زده و یا بکلی ترتیب و شاکله اجرای انرا دگرگون نموده و تغییرات چشمگیر و فاحشی در مقایسه با اجرای سنتی و مرسوم و مألوف آن ایجاد نمایند.
از تاریخچه پیدایش و تغییر و تحولاتی که بتدریج مانند هر پدیده دیگری، در طول سدهها در مسیر رشد و بالندگی و شکل گیری فرم کنونی اجرای این رقص زیبا میگذرد، اطلاع دقیقی ندارم، هرچند تمام پدیدههای عالم هستی بنا به قانونمندی حاکم بر پروسة خلق و تکوین، روال طبیعی زایش و میرایش را سپری خواهند کرد، همواره از وضعیت و فرم ساده و بسیط به سمت پدیدههای پیچیده و تکامل یافته درحال تغییر و تحول بوده و متناسب با جوهره و قابلیت فرم پذیری و قدرت تطابق و یا انفعال سرنوشتهای متفاوتی یافتهاند، برخی مسیر رشد و بالندگی را طی کرده و پارهای دیگر به دلیل ناسازگاری با تغییرات و عدم قابلیت و توانایی انطباق و عواملی چند دچار دگرگونی و اضمحلال شده و به انقراض و زوال از صحنه روزگار محکوم شدهاند، مانند بسیاری از خط و زبانها، آداب و رسوم، دین و آیین و سنتها و باورها، که امروزه اگر بختی داشتهاند، جز افسانهای از آنها برجای نمانده است.
در تحلیل و تفسیر حرکات و ریتمهای رقص دوستان عزیز وصاحب نظری به تفصیل قلمفرسایی نمودهاند و پرداختن به آن در حوصله و گنجایش این گفتار مختصر و نوشتار موجز نیست و موضوع این یادداشتها همچنان که از عنوان آن بر میآید، مقوله دیگری است.
آنچه که به عنوان میراث همین یکصد ساله اخیر بر جای مانده و به هم نسلان ما رسیده و با زیر وبم اجرای آن آشنا هستیم و در مجالس جشن و سرور شهر و روستا، کوه و دشت و دمن با شور و شعف وصف ناپذیری اجرا میشود، بی کم و کاست در خطه شمال خراسان با اندکی تفاوت در حرکات دست و انگشتان به حیات پر نشاط خود ادامه میدهد. ..
از جمله اجراهای با سبک جدید که با ایجاد تغییرات بارز و چشمگیر در رقص محلی شمال خراسان صورت گرفت، همان تنظیم و اجرای رقص توسط رقصندگان گروه باله ملی پارس به سرپرستی آقای عبداله ناظمی در سال ۱۳۵۴ است،
در این اجرا به کمک رقصندگان گروه باله به سرپرستی خانم فرزانه کابلی و با همراهی نوازندگان چیره دست و یاران غار و همنوازان همیشگی و دیر آشنای این دیار که مظهر همبستگی، مودت و وحدت دو قوم سرفراز کرد و ترک بودند، شادروانان اسد قلی نژاد، علی یزدانی (معروف به علی آبچوری) نوازنده ساز قوشمه و زنده یاد حسین ببی، نوازنده دایره، و تنی چند از نوازندگان دیگر، اجرای زیبا و نمادینی از تلفیق ریتمهای متنوع این رقص با حرکات موزون باله و در قالب نمایشی اپراگونه، با حفظ ملودی و موسیقی آن به نمایش گذاشتند که از نظر معرفی فولکلور شمال خراسان و زیبائی جلوههای هنری آن نقش بسزا و کار سازی داشت.
از آنجا که اینگونه اجرای کلاسیک و نمادین و اپرایی تنها از عهده رقصندگان و بالرینهای گروه باله ملی پارس بر میآمد و مختص اجراهای تئاتری و نمایشی تلویزیونی بود و به همان چند اجرای محدود ختم میشد، کوچکترین تغییر و تحولی در شکل و سبک رقص در شمال خراسان ایجاد ننمود، گرچه در برخی مجالس و محافل پیش از انقلاب برخی رقصندگان خوش استیل و خوش ذوق تلاش میکردند به تقلید از این اجرا، به هنگام رقص پیچ و تاب و طنازی بیشتری به سر و دست و اندام خود داده و هنرنمایی خاصی را به نمایش بگذارند، اما نتوانست به عنوان فرم و سبکی از رقص خودنمایی کرده و ماندگار شود. امروزه کلیپ اجرای «گروه ملی باله پارس» با نام رقص محلی بجنوردی در دسترس علاقمندان قرار دارد ...
گفتار چهارم: سبکهای جدید
رقصها و آئینهای محلی و فولکلوریک هر قوم و اقلیمی بخشی از میراث معنوی و نماد و سمبلی از باورها، فراز و نشیبها و تحولاتی است که در طول قرنها بر آنها گذشته و بتدریج شکل و شمایلی ریتمیک یافته و با ترکیب و تلفیق موسیقی و شعر و یا ترانههای دلنشین برای نسلهای بعدی به یادگار مانده است ...
رقص محلی بجنوردی نیز فارغ از این پیشینه و خالی از رنگ و بوی فرهنگ فولکلوریک و تاریخچه همراه و همزاد آن نیست.
در میان ایرانیان باستان با هر قومیت و زبانی بزم و رزم، از اهمیت و جایگاه والایی بر خوردار بوده، شاهنامه که شاهکار به تصویر کشیدن اسطورههای ایرانیست، روایتگر رزم پهلوانان نامدار و لشکریان پیکار جویی است که جانها بر سر دفاع از مرز و بوم، میهن و مردم ایران زمین نهادهاند ...
و هفت پیکر نظامی، نقل شیرین قصههای ایرانی و بزم و شکوه رامشگران و خنیاگرانی است که هرکدام در قالب حکایتی دل انگیز و روایتی دلنشین بر تارک فرهنگ و ادبیات پارسی خوش درخشیده است...
در تفسیر و تحلیل حرکات موزون و نمادهای رزمی و بزمی که در رقص محلی بجنوردی جلوه گر است، چه با اتکا به نظریات و آراء برخی دوستان و عزیزانی که در این زمینه صاحب قلم بوده و در پژوهشهای ارزنده خود قائل به تفسیری نمادین از مراحل کشت، داشت و برداشت محصولات زراعی هستند، این قول را مستند بدانیم و چه به روایت و نقل دیگری، این رقص را صرفاً نمایش و نمادی از صحنههای رزم و پیکار برشماریم که در انتها با شور و هیجانی خاص برای اعلان پیروزی و با حرکات بزمی، جلوه و شکوه ویژهای را به نمایش میگذارد هر دو روایت بر یک نکته اصلی و اساسی متفق القول هستند که هر حرکت و ریتمی، سمبل و نمادی از واگویههای ظریف و هنرمندانه سرگذشت و سرنوشت مردمانی است که به زبان رقص و نمایش آنرا بازگو نمودهاند،
لذا هر گونه تغییر و دگرگونی بر مبنای سلایق شخصی و یا از باب جلب رضایتمندی مخاطبان و یا ارباب بروکراسی اداری و گروه ممیزی، جهت اخذ مجوز برپایی و یا تداوم این میراث معنوی، فاقد پشتوانه تاریخی و فرهنگی است و هرگونه غلظت و رنگ و لعاب رزمی و یا بزمی مازاد بر شکل سنتی و متداول و رایج این رقص باشکوه و جذاب، جز به بیراهه بردن این میراث معنوی مشترک ساکنان این مرز وبوم که مالکین و متولیان اصلی و حقیقی این یادگار پر قدر و ارج هستند، نقش و تأثیر دیگری ندارد و خود مروج و باعث و بانی بدعت گذاریهای رنگارنگ و دستبرد زدنهای بیشتر اغیار در اینده به این رقص و ائین نیاکان پاک نهاد این مرز و بوم است.
همچنان که نمیتوان بیت و یا ابیاتی از غزلیات حافظ و سعدی را به میل و سلیقه روزمره خود دگرگون ساخت و یا فرازی از افسانه و اسطورههای شاهنامه را چنان جرح و تعدیل کرد تا از وجه دراماتیک و تراژدیک آن کاست و آنرا به دلخواه تلطیف نمود و یا برآن چنان پیرایه بست که حماسه بر حماسه افزوده تا جائی که خود حکیم فردوسی را مبهوت و شرمنده این همه صحنه آرایی و هنرنمایی نماید!
اگر به راستی براین باوریم و برای این پدیده هنری و فرهنگی چنان اصالت و ریشهای قائل هستیم که برای درک و فهم مضمون و محتوای آن به تحلیل و تفسیر خاص روی آورده و با دقت و وسواس کم نظیری قلمفرسائی میکنیم! بر اهل فضل و ادب فرض است که برای حفظ و نگهداری آن از هر باد وگزندی نیز، دغدغه و حمیت لازم را به کار گیرند و این شعلة بزم آرا و پرتو جان افزا و ترنم دلربا را با همان اصالت سنتی و دیرینهاش، فروزانتر پاس بدارند ...