دیر زمانی بیش نیست که شهروندان بجنوردی با عبور از خیابان «مفخم» نوشتهای به خط نستعلیق را بر سر در ساختمانی قدیمی با نام «بلدیه» دیدند.
روزگارانی که خانههای خشتی گلی، نمایی زیبا به کوچه باغهای طولانی شهر داده بودند.
دو بنای بزرگ مخروطی شکل از خشت خام با نام «یخچال» که شهروندان بجنوردی آنها را «یخدان» مینامیدند، در همسایگی با «قبر شهداء» زیبایی خاصی را در میان انبوه درختان تنومند کهنسال رقم زده بودند.
«برج منظر» که یادگارانی از دوران حکومت قاجاری بود، در «پای توپ» خودنمایی میکرد.
«ایش دَرَخت» با کمی فاصله از برج منظر، محل تفریح و رقصهای محلی و بازیهای عموم شهروندان بود که به هر بهانهای در طول سال، گرد هم میآمدند.
چندی بعد، ساختمانی خشتی با سقفی از تیرهای چوبی که بخشی از اندرونی یا همان «ایچَرِه» و عمارت حکومتی «سردار مفخم» بود، به «شهرداری» اختصاص یافت.
راجع به اولین سال تاسیس بلدیه در بجنورد، نقل قولهای متفاوتی شده است. اما استناد ما در این یادداشت، گزارشیست که در ارتباط با افتتاحیهی بلدیهی بجنورد در روزنامهی اطلاعات و به تاریخ یکم خرداد ماه 1307 آمده است.
روزگارانی که پیشتر، کلنل «محمدتقیخان پسیان» در مهرماه 1300 در حوالی قوچان از پشت سر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از آن، سردار «معزز» فرزند «سردار مفخم بجنوردی» تابستان 1304 بر دار شد.
بجنورد آن روزها از دیدگاه خبرنگار روزنامهی «کوشش» که شرح مشاهدات خود را برای چاپ در روزنامهی اطلاعات ارسال کرده، بدینگونه بوده است:
«بجنورد از حیث ساختمان بعد از قوچان از تمام شهرهای خراسان ممتاز و دارای خیابان بسیار طولانی است.
در مغرب شهر که کمتر نظیر دارد کوچه های بجنورد نسبتاً خیلی خوب که از سر هر چهار کوچه بسیار طولانی مثل خیابان تا انتهای آن دیده میشود که از طرفین وصل به بازار و خیابان است.
بازار بجنورد رو باز تقریباً به عرض ده ذرع و طولش مطابق طول شهر است.»
به گفتهی این روزنامهنگار، راهاندازی بلدیه به همت و تلاش یک جوان بجنوردی با نام «غلامحسینخان دبیری (1274-1346)» در دورهی پهلوی اول انجام گرفت.
احتمالاً، «نظمیه» و «ثبت احوال» و... از جمله اداراتی بودند که با استقرار رژیم پهلوی اول افتتاح شده بودند.
به گزارش این روزنامهنگار جوان:
«بلدیه بجنورد تا سه ماه قبل (بهار 1307) دارای اسم بلدیه هم نبود جدیداً بلدیه با هشتاد تومان بودجه راه افتاده، دارای دو نفر چراغچقی و دو نفر سپور است. تقریباً پنجاه چراغ نفتی که عدمش به زوجود است، روشن میشود.» (پایان نقل قول)
در آن روزها که هنوز سیستم نظارتی بلدیه یا شهرداری بر خانهسازی و دیوارکشی در شهر سامان نداشت، بار اصلی سامان دادن به مجموعهی محلات و خیابانها بر دوش «سِیْپور» یا مجموعهی رفتگرها بود. شرایط شغلی و معیشتی رفتگرهای آن روزها، هرگز قابل مقایسه با چند دههی اخیر نیست.
پیش از جارو زدن خیابانهای سنگفرش، آبپاشی صبحگاهان و عصرگاهی و کار هر روزهی آنها از نوروز تا اواسط پاییز بود.
مسیر دروازهقبله (میدان کارگر) تا پای توپ (انتهای خیابان شهید بهشتی شمالی) و کوچه سنگی، از جمله خیابانهایی بودند که تا اوایل دههی 40 با سطلهای جیری از آب جویبار وسط خیابان بر آنها پاشیده میشد تا شهروندان از خنکای عصرگاهی لذت ببرند. جمع کردن فضولات حیوانی، بخشی دیگر از وظایف رفتگرها بود.
رفت و آمد افراد در داخل شهر و روستاییانی که از شهرها و روستاهای اطراف برای اقامت در کاروانسراها به بجنورد میآمدند، عمدتاً به وسیلهی اسب و الاغ انجام میشد. در نتیجه، در طول روز تا عصرگاهان، کف کوچه و خیابانها آغشته به فضولات حیوانی بود. از جمله هنگامی که گلههای گاو، پس از چرای هر روزه، از دو سمت وارد شهر میشدند.
تامین مصالح ساختمانی از قبیل «آجر، آهک، تیرچوبی، خاک، خشت خام، سنگ، قلوهسنگ، گچ محلی، ماسه، کاه و...» بیشتر به وسیلهی تعداد بیشماری الاغ انجام میگرفت. زیرا در مواردی، به دلیل کم عرض بودن بسیاری از کوچهها، حمل مصالح به وسیلهی گاری اسبی میسر نبود.
ورود این مصالح در طول روز از خارج شهر که یونجه و علوفهی مصرفی برای گاو و گوسفندهای موجود در خانهها هم به آن اضافه میشد، زحمت و رنجی بود برای رفتگرانی که در مسیر «دروازه قبله» تا «پایتوپ» مشغول به کار بودند.
کاری هر روزه با جارو و خاکاندازی فلزی به شکل نیمدایره که پس از پایان کار روزانهشان، آنها را در بین شاخههای درختان میگذاشتند. زمستانهای سرد و سخت که از راه میرسید، مسئولیت رفتگرها دوچندان میشد. تمیز کردن و روبیدن برف از خیابانها با پاروهای کوچک، وظیفهای بیپایان بود.
هر بامداد در فصل زمستان و در سالهایی که هنوز پای ماشینآلات راهسازی مانند گریدر و لودر به بجنورد نرسیده بود، با دمیدن آفتاب جمعیتی از رفتگرها در «فلکهی بشقارداش(میدان کارگر)» گرد هم میآمدند.
زمستانهای سرد و سخت آن روزها که بارش باران و برف از اواسط فصل پاییز باریدن میگرفت، نویدی بود برای کشت و کار و مالکان باغهای پر وسعت داخل شهر و روستاهای اطراف. زیرا اطمینان داشتند بهار آینده، طبیعت پر از طراوت و سبزی و شکوفایی خواهد بود.
اما باریدنهای پی درپی برف که ساعاتی بعد در کوچهها و خیابان تلنبار میشد، روبیدن و کنار زدن آنها در خیابانها برای عبور درشکه، از جمله وظایف همه سالهی رفتگران در سرما و یخبندان صبحگاهی بود.
با بالا آمدن آفتاب و گرم شدن نسبی کف خیابانها، گروهی دیگر از رفتگرها، سرتاسر خیابان را با شیلنگ ماشین قدیمی آتشنشانی همراه با جاروزدن میشستند.
تنها وسیلهی روشنایی به یادگار مانده از دورهی قاجار، چراغهایی بودند که سوخت آنها با گذاشتن قطعهی کوچکی (پیه یا دنبه) تامین میشد.
«چراغچی»، عنوانی بود برای افراد شاغل در بلدیه. مردانی که پیش از غروب آفتاب، با به دوش کشیدن نردبانی چوبی، چراغها را پس از تمیز کردن، بر سر کوچهها و چهارراهها آویزان میکردند.
جز اسب و الاغ که عموم خانوادهها از آنها برای رسیدن به زمینهای کشاورزی و باغها بهره میبردند، درشکههای تازه نفس، اولین وسیلهی حمل و نقل در سطح شهر بودند که گاه تا شش نفر را به مقصد میرساندند.
حمل زباله که حجم آن در مجموعهی کوچهها بسیار اندک بود، به همت رفتگرها و به وسیلهی فورغون به خیابانها حمل شده و بعد با گاریاسبی به خارج از شهر برده میشد.
از اواخر دههی 40، کامیونهای کمپرسی روسی، جایگزین گاریاسبیها برای حمل زباله از سطح شهر به مناطق اطراف شدند. در همان سالها، «جعبهی شهرداری»، سازهای چوبی مربع شکل بود که در هر یک از کوچهها برای جمعآوری زبالهها گذاشته شد.
در آن روزگاران، نظام و سیستم اداری در آرامش و در بناهای خشتی گلی و گاه ساختمانهای شیروانی راه خود را میرفت و شهروندان، سرگرم گذران زندگی ساده و بیآلایش خود در خانههای بدون پلاک بودند.
«پستچیها»، تقریباً بیهیچ مشکلی، نامهها را از شهرهای دور و نزدیک به خانوادهی ساکن در کوی و محلات شهر میرساندند. کوچههای «قاضی، نظامالشریعه، دهقان، تثبیت، فرخ و...» نشانیهای غریبی حتی برای پستچیهای غیر بجنوردی نبود. زیرا به راحتی با یک سوال از شهروندان، موقعیت صاحب نامه را متوجه میشدند که در «خاور محله» زندگی میکند یا در «دولو محله» و یا «سروان (ساربان) محله».
پینوشت:
- مخفم: نام قدیم خیابان سیدجمالالدین اسدآبادی
- بلدیه: (اِ) مؤسسه ای در هر شهر که به کار نظافت و خوبی آب و نان و چراغ و سوخت و خواربار و صحت نظر دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). شهرداری. (فرهنگ فارسی معین).
- برج منظر: تنها برج نگهبانی به جا مانده از دورهی قاجار در چهارراه شهرداری که اواخر دههی 30 تخریب شد.
- پای توپ: بلندیهای محدودهی چهارراه شهرداری که تا اواخر دههی 30 در ماه رمضان و به هنگام ورود سحری، گلولهی توپ شلیک میکردند.
- ایش دَرَخت (سه درخت): عنوانی برای بخشی از یک چمنزار در قسمت شمال بجنورد
- ایچَرِه: مجموعه ساختمانهای حکومتی سردار مفخم. محل فعلی موزهی مردمشناسی در خیابانهای شریعتی شمالی و خیابان اسدآبادی غربی
- غلامحسین دبیری: (1274-1346) فرزند میرزاحشمت الله، اولین مسئول تشکیلات بلدیه یا شهرداری بجنورد.
- سپور: [سُ] (از ترکی، اِ) کلمهء مأخوذ از سُپُرماق( 1) ترکی است روفته گر جاروکش کسی که کوچه ها و خیابانها را جاروب کند و supurmaq - ( آب پاشد شوله روب خاشه روب 1.)