به یاد آزادی اسرا

به یاد آزادی اسرا

دکتر برات شمسا- دیپلماسی شرقی

خاطرات جناب حضرتی از دوران اسارتش؛ در کتاب سافر توسط خانم نیستانی به تحریر درآمده و در بازار موجود است. خاطرات حضرتی ما را به خود بازمی‌گرداند که آن دوره دفاع مقدس میهنی؛ مردم چگونه سر افرازانه از آن دوران سخت، باافتخار بیرون آمدند. آن جنگ؛ جنگ دانش‌آموزی بود. آقای حضرتی هم دانش‌آموز بود که در همان کتاب سافر می‌نویسد تا ما خود را از نو بشناسیم؛ با خاطراتی که او آن‌ها را زنده می‌کند؛ در دو رنج و سختی که برای ما و وطن کشیده است. او تنها پانزده سالش بود که به جبهه رفت. آغاز مرد شدنش‌ (در نظر آقا رضا محمودی مظفر) از همان‌جا بود، مردانگی‌اش متولد شد که آنچه او را به دفاع در برابر تجاوز بیگانگان کشاند و او را مرد کرد.

گلی بود از روستای گلی. ازآنجا در گوشه شمال شرق؛ رفت به دفاع به جنوب غرب. به‌جایی رفت که نمی‌شناختش. سافر بود؛ گفتند آنجا را ندیده‌ای!؟ کجا می‌روی؟ گفت؛ خاکش را می‌شناسم. عین؛ خاک روستایمان؛ گلی هست! و رفت.

جنگی کرد که صلح را به ارمغان بیاورد. در اوج شکم‌سیری رفت بدون احتیاج. رفت به‌وقت نیاز پدرش به کشت زمین. اما رفت پدر را تنها گذاشت. او حضرتی بود که رفت تا به پابوس حضرتش در کربلا برسد که شد اسیر. او از محیط و محله‌های ما در شهر و روستا رفت. اما با زخمی که درنبرد از پهلو برداشت ناتوان از حرکت در هوش و بیهوشی به اسارت بعثی‌ها درآمد.

قصه‌های او از دوران اردوگاه‌ها و اسارت و شکنجه و شلاق و ناملایمات است که در کتابش سافر بازگفته است. در وقت بیان حضوری در جلسات کتاب‌خوانی ادبیات پایداری؛ هنگام بیان کلی شکنجه‌های که دیده در عوض گریستن؛ لبخند میزند. توگویی از آن‌همه درد لذت برده است. چه انگیزه‌های قدرتمندی در وجود امثال او بوده و هست که آن‌قدر مقاومت کرده و آن‌هم در کم سن و سالی قصه می‌گوید. وقتی نوشتم در بحبوحه جنگ در ۶۵ که جنگ را قصه کنیم و در خراسان چاپ شد، اینک هزاران قصه را راویان میگویند که جنگ و آن دوران قصه شده است.

می‌گویند تا ما هم ارزیابی از خود داشته و آنچه بر سرمان آمد را به یاد داشته باشیم. او می‌گوید تا ما خودمان و گذشته‌مان را بشناسیم و درد و رنجی را که کشیده‌ایم که نهالی را تنومند کنیم و به‌پای تفکر آب بپاشیم و زخم را متحمل شویم و درد و جراحت میهن را نبینیم.

حضرتی؛ همچنان خوش‌رو مانده و بر عهدش استوار است. او و هزاران اسیر و راوی ادبیات پایداری تک نگار سنت معنوی ما شده‌اند. اینک در شهر هرچند ۱۵۰ نفر از آن دوران مشقت اسارت باقی‌مانده‌اند که ذخیره معنوی و اسطوره مقاومت ما در ولایت‌اند؛ و ایضاً رزمندگان دوران دفاع مقدس و اهل‌قلم معطوف به ادبیات آن دوران به همت حضراتی همچون؛ رضا محمودی مظفر و حضرتی و تیموری و حسن‌پور و... صاحب محفل کتاب‌خوانی هفتگی شده‌اند که بتوانند ما را زنده نگاه‌دارند و دیروز آن گنجینه معنویت و اکسیر حیات را به امروزمان وصل کنند و پیوندمان دهند و ریشه‌های قدرت امروزمان را در دیروز تنهایی و غربت جهاد و شهادت و جراحت و اسارت هشت‌ساله دفاع ببینند.

آن‌ها سرآغاز خوشی را در شهر پایه گذاشتند. باشد که رفقای ما و اهل ادب و دل‌بستگان به وطن با حضورشان به روستاهای رزمنده پرور و شهرهای غیور و سردار خیز شمال خراسان با شراکت مؤلفه‌های دفاعی و غیرت و ازخودگذشتگی را بیش‌ازپیش آبیاری کنند.

ما هم سالروز ورود آزادگان به را ولایتمان گرامی می‌داریم و آن‌چنان‌که در آن هنگام برای استقبال از این اسطوره‌ها تا بابا امان به پیشواز می‌رفتیم و در بولوار مدت‌ها به انتظار می‌نشستیم تا غبار روی اسارت رفقا را بزداییم و منازل آن‌ها را غرق در نور می‌کردیم و سربه‌سر حسن شلوغ(ربانی) می‌گذاشتیم؛ با همان طراوت؛ این روز را پاس می‌داریم و به همه آزادگان درود می‌فرستیم و در برابر عظمت آنان سرخم می‌کنیم؛ هرچند ترختیم.

 


دیدگاه‌ها
رمضانی 1403/05/27
سلام آقای حضرتی در روستای گلی همسایه ما بود واقعا پاک و مخلص راه ولایت بودن. و از سن پایین به جبهه رفتن و به کشور خدمت کردن امیدواریم قدر این سرمایه ها رو بدانیم.
در حال ثبت دیدگاه...

مخاطب گرامی توجه فرمایید: نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.