دل نگرانی های یک بجنوردی به بهانه سفر رییس جمهور به خراسانشمالی!
نگرانیم اما امیدوار ...
قسمت دوم
▪️پدر دست فروش سر چهارراه مخابرات توی یک جعبه کوچک خرت و پرت می فروخت. شارژر، باتری قلمی، چسب زخم ... گفت: آقا از من چیزی بخر. دو هزار تومن دادم یک چسب زخم برداشتم.
▪️دست کرد توی جعبه، چهار باتری قلمی هم گذاشت کف دستم. گفت من که نگفتم صدقه بده، گفتم بخر! از غرور و عزت نفس اش لذت بردم. با خودم گفتم یعنی چی می شد این غرور و عزت نفس رو یک تعدادی از مسئولین ما هم داشتند.
▪️چطور به برخی از این آقایون برنمی خوره خراسان شمالی با این همه نعمت که هر کدام برای شیرین کردن حال دل مردم از آبنبات هلدار هم خوشمزه تر هستند، اما کامش سالهاست که تلخ شده است.
▪️به خودم گفتم آقا رسول! اسباب کشی شاخصهای توسعه استان از ته جدول توسعه یافتگی ایران پیشکش! مرحمت بفرمایند و این اقتصاد استان را کمی تیمار کنند. تا به کی سرمایهگذارها و تولیدکنندگان بومی باید جور کم کاری دولت را بکشند؟
▪️حالا که دولتی سرکار آمده که با مردمش صادق است فرصت خوبیست که فکری بحال این مرز تاریخی با ترکمنستان کنند؛ این ظرفیت مرزی کی می خواهد به کمک توسعه بیاید. چرا ما گذرگاه مرزی نداریم؟
▪️ما که از اون دست آدم های سمی که همیشه شاکی اند نیستیم. کسایی که دنیا را هم داشته باشند وقتی به آدم می رسند اول یک «هییییی» از ته دل می گویند و بعد شروع می کنند به نک و نال؛ مثل همانهایی که درست وسط شادی ها از خورجین ذهن شان مثل راسویی که گاز تولید میکند چیزی بیرون می کشند و حال همه را خراب می کنند.
▪️ما نگرانیم! فقط همین ... اما خب از آن طرف هم به قول "علی اکبر سراج اکبری":
گَه مُحَبَت اولَی و ایرَی لَرِه عاشِق اِئدَی
گَه گِدَی اُمید اولَی, ایرَی لَرِه ایشِق اِئدَی
▪️امید بسته ایم به خبرهای خوبی که در راه است؛ به مهمانی که می خواهد زمستان ما را بهار کند ...
ادامه دارد